حوری آسمان
جان می دهم به گوشه زندان سرنوشت
سر را به زیر تازیانه ی او خم نمی کنم!
ای سرنوشت، مرد نبردت، من، بیا!
زخمی دگر بزن که نیافتاده ام هنوز
ای سرنوشت، هستی من در نبرد توست!
برمن ببخش زندگی جاودانه را!
آنچه را که می خواهم پیشکش خودم کنم نامش خودخواهی نیست. تقدیر است. تقدیربه خاطر سفری که این روزها داشتم. سفر به درون. همان که اعجاز میکند. همان که قدرتش بیداد میکند. همان که نعمت زیستن متفاوت را هدیه میکند. مگر نه اینکه هیچ هنری دشوار تر از هنر زیستن نیست؟ و این سفر میتواند هنر زیستن را ارزانی دارد. میخواهم بگویم سفر دوباره ام به درون که مدت زمانی از آن غافل شده بودم دوباره مرا به مسیر زیبای زندگی ام برگرداند. سفری که غفلت از آن دستاوردش گمگشتگی هدف بود و این جملات دکتر شریعتی مصداقی عینی بود از روزهای اخیر زندگی ام...
در بیرون خبری نیست،هرکه به بیرون چشم بدوزد در انتطار خواهد ماند و خواهد مرد.
به خود بازگرد. در آنجا همه چیز خواهی یافت زیرا همه چیز آنجاست.
بیرون ظلمات است. از این چشمه ها جز رنج نمی جوشد...
و من دوباره به درون برگشتم... درون یعنی آرامش، درون یعنی هنر خوب زیستن، درون یعنی...
حوری امده ام که به خاطر عملکردت در محیط کار و تاثیرات خوب و آشکارت که به صورت عینی قابل لمس است تبریک بگویم. تو هر وقت به درونت سفر میکنی و با خود وارد تعامل میشوی می توانی تاثیر گذار باشی. این خودخواهی نیست این عین تقدیر است از طرف خودم به خودم... تبریک به تو که در اتفاقات و سختیهای یک ماه اخیر زندگی ات نه تنها سر خم نکردی بلکه ایستادی و خوب یادت ماند که شمع ایستاده، روشن می ماند.
Design By : Pichak |